روياي خاكستري

متن مرتبط با «چشم ها راباید شست جور دیگر باید دید» در سایت روياي خاكستري نوشته شده است

يكي از شاهكارهاي قيصر امين پور

  • مي خواهمت چنان كه شب خسته خواب را مي جويمت چنان كه لب تشنه آب را محو توام چنان كه ستاره به چشم صبح يا شبنم سپيده دمان آفتاب را بي تابم آنچنان كه درختان براي باد يا كودكان خفته به گهواره تاب را بايسته اي چنان كه تپيدن براي دل يا آنچنان كه بال پريدن عقاب را حتي اگر نباشي،مي آفرينمت چونان كه التهاب بيابان، سراب را اي خواهشي كه خواستني تر ز پاسخي با چون تو پرسشي، چه نيازي جواب را؟, ...ادامه مطلب

  • جور دیگر باید دید؟؟؟؟

  • شعری نگفته ام که بنویسم تا بگویی , وای چه زیباست تنها چند خط گریسته ام میان دفتری که سالهاست لذت خودکاری را به خویش ندیده است: من نمیدانم چرا سهراب گفت: "چشمها را باید شست جور دیگر باید دید" من همه چیز را همانگونه که هست می بینم آیا آن کودکی را که دراز کردست دست و یا آ ن گل که ز بی مهری دهر پژمردست و یا آن کس که از تنهایی به نوشتن ترانه دل بست جور دیگر دیدنش انصاف هست؟ ,جور دیگر باید دید,جور ديگر بايد ديد,شعر جور دیگر باید دید,شعر سهراب سپهری جور دیگر باید دید,چشمها را باید شست جور دیگر باید دید سهراب,چشم هارا باید شست جور دیگر باید دید سهراب سپهری,چشمها را باید بست جور دیگر باید دید,چشم ها راباید شست جور دیگر باید دید,چشمها رو باید شست جور دیگر باید دید,چشم را باید شست جور دیگر باید دید ...ادامه مطلب

  • لذتهای زندگی

  • لذتهای زندگی: هوای توی گل فروشی؛ خاروندن ردکش جوراب؛ دیرمیرسی سرکار و رییس هنوز نیومده؛ خنکی اون طرف بالش؛ اسم عطر تو بپرسن؛ لیسیدن انگشتهای پفکی؛ وقتی نوزادی انگشتتو محکم بگیره؛ بوی تن نوزاد؛ وقتی خوابی یکی پتو بندازه روت؛ مغز کاهو؛ حرف زدن بچه باخودش وقتی داره تنهایی بازی میکنه؛ اخر سفر بشینی همه عکس هایی رو که گرفتی نگاه کنی؛ وقتی کسی بهت میگه صدای خندت رو دوست داره؛ وقتی خندت می گیره و خندتو نگه می داری؛ بچه ها بازیشونو نگه دارن تا از کوچه رد بشی با پای برهنه روی شن های خیس ساحل قدم می زنی بوی چمن خیس... زندگی رو ساده بگیرین و از این همه لذت های كوچ,لذتهای زندگی,لذتهاي زندگي,لذتهای کوچک زندگی,بهترین لذتهای زندگی ...ادامه مطلب

  • آي آدمها!(نيمايوشيج)

  • نيمايوشيج آي آدمها كه برساحل نشسته شاد و خندانيد يك نفر در آب دارد مي سپارد جان. يك نفر دارد كه دست و پاي دايم ميزند روي اين درياي تند و تيره و سنگين كه مي دانيد. آن زمان كه مست هستيد از خيال دست يابيدن به دشمن، آن زمان كه پيش خود بيهوده پنداريد كه گرفتستيد دست ناتواني را تا تواناي بهتر را پديد آريد، آن زمان كه تنگ مي بنديد بر كمرهاتان كمربند، در چه هنگامي بگويم من؟ يك نفر در آب دارد ميكند بيهوده جان قربان! آي آدمها كه بر ساحل بساط دلگشا داريد! نان به سفره، جامه تان بر تن؛ يك نفر در آب مي خواند شمارا موج سنگين را به دست خسته ميكوبد باز مي دارد دهان با چشم از, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها